استاد محمد رضا شایق

بسم الله الرحمن الرحیم

یزدفردا :سرویس آموزشی و اطلاع رسانی:یزدفردا : دکتر محمد رضا شایق عضو هیئت علمی دانشگاه  سالهاست فعالیت گسترده خود را در زمینه های مختلف آغاز نموده و در این راستا موفق به جذب مخاطبان جوان بسیاری نیز شده است و یكی از زمینه هائی كه با همت دوستان در یزد انجام شده و قابل تقدیر است كلاسهای تفسیر قران كریم است كه انشالله در یزدفردا سعی خواهد نمود در حد توان و مستمر تقدیم كاربران نماید .

در دوره جدید سعی خواهد شد مطالب به صورت مستمر وسلسله ای تقدیم شود:

نقطه و اعراب در اواخر قرن دوم هجری توسط خلیل بن احمد فراهیدی، برای روان خواندن، شده است.

 

«مالِكِ یَوْمِ الدِّین»[1]؛ خداوند مالك روز جزاست. جزای كار نیك یا جزای كار بد. در قرائت این آیه بین مفسّران اختلاف است. عده‌ای معتقدند كه آن در اصل «مَلِكِ یَوْمِ الدّین» بوده است. در زمان نزول قرآن اِعراب و نقطه نبود. نقطه و  اِعراب كه علائم خواندن آسان است، در قرن دوم هجری به دست خلیل بن احمد فراهیدی كه از لغت شناسان اواخر قرن دوم است، ابداع شده است. بنابراین در این دو قرن، در آیات قرآن كریم و نوشتار عربی، علائم فتحه، كسره، ضمه، تنوین و نقاط و ... را نداشتیم. مثلاً حرف «ح» و «ج» و حرف «خ»، یك جور نوشته می‌شد. حرف «ر» و «ز» هم یك جور نوشته می‌شد. «د» و «ذ» یك جور نوشته می‌شدند. «ع» و «غ» به یك صورت نوشته می‌شدند. استفادة از الف هم در میان كلمات رایج نبود. مثلاً ملك و مالك به یك شكل نوشته می‌شد اما دو جور خوانده می‌شد.

در قرآنهای جدیدی هم كه در عربستان چاپ می‌شود و حتی در خود ایران كه از روی آن نسخه چاپ می‌شود، به همین سبك چاپ می‌شود منتهی برای كلماتی كه الف دارند یك حركات مخصوصی قرار می‌دهند. قرائت مشهور«مالِكِ یَوْمِ الدِّین» است، قرائت غیر مشهور «مَلِكِ یَوْمِ الدّین» است. شنیده شده است گاهی وقتها تنشهایی هم میان طرفداران تلفظ «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» و «مَلِكِ یَوْمِ الدّین» پیش می‌آمده است. گاهی اتفاق می‌افتاده است كه امام جماعت مسجدی در قرائت «مَلِكِ یَوْمِ الدّین» می‌گفته است و عده‌ای به او اقتدا می‌كردند. عده‌ای هم به مسجدی می‌رفتند كه امام جماعت آن «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» می‌گفته است. عده‌ای می‌گفتند این درست می‌گوید، یك عده‌ای می‌گفتند آن درست می‌گوید. بعضی از مراجع هم دیده شده است كه فتوا داده‌اند اشخاصی كه نماز می‌خوانند احتیاط واجب یا احتیاط این است كه هم «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» بگویند، هم «مَلِكِ یَوْمِ الدّین».

 

 بررسی دلایل طرفداران هر دو نوع قرائت «مالِكِ یا مَلِكِ یَوْمِ الدِّین»


بررسی می‌كنیم ببینیم كه كدام یك از این دو قرائت درست است. مرحوم علامه طباطبایی(ره) می‌فرمودند: در اصطلاح نمی‌گویند صاحب مثلاً قرن دوم، صاحب قرن سوم، صاحب روز فلان و این اصلاً رایج نیست، بلیغ هم نیست. مالك یعنی صاحب. می‌گوییم خدا صاحب روز قیامت است. این خیلی بلیغ نیست. اما اگر بگوییم پادشاه قرن دوم، پادشاه قرن سوم، پادشاه فلان عصر یا فلان روز، این بلیغ‌تر است. اگر بخواهیم یك ترجمه سلیس فارسی از مَلِك داشته باشیم، مَلِك یعنی پادشاه. اگر بگوییم «مَلِكِ یَوْمِ الدّین»، یعنی خدا پادشاه روز قیامت است. این افصح و ابلغ است. اما اگر بگوییم «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» یعنی خدا صاحب روز قیامت است. این به آن بلاغت و رسایی و به آن تناسب «مَلِكِ یَوْمِ الدّین» نیست. پس بهتر است كه بگوییم «مَلِكِ یَوْمِ الدّین».

در مقابل، طرفداران نظریة «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» هم چنین استدلال می‌كنند كه: اولاً تلاوت ما موافق با تلاوت مشهور است (این نقطه قوت بسیار مهمی است چون در روایات كثیری از اهل بیت(ع) روایت[2] شده كه قرآن را همانطوری بخوانید كه عموم مؤمنین می‌خوانند. یعنی همین تلاوت مشهور را بپذیرید).

چطور ممكن است كه دویست و پنجاه سال از زمانی كه پیغمبر گرامی اقامة نماز می‌فرمودند و مؤمنین هم به ایشان اقتدا می‌كردند، تا عصر غیبت امام عصر معصوم(عج) همة معصومین(ع) فرموده باشند «مَلِكِ یَوْمِ الدِّین» و همة مردم شنیده باشند «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» با توجه به اینكه حرف «آ» دو برابر صدای «-َ» مد دارد چون در تلفظ یك مقدار باید به آن مد داد و رسم عرب به این است كه مد می‌دهد. اما «مَلِكِ یَوْمِ الدِّین» مد ندارد ضمن اینكه حالت استفال هم دارد، كاملاً هم شنیده می‌شود. یعنی نمی‌شود گفت: اشتباه شنیدم. پیامبر و ائمه(ع)، نماز را بلند می‌خواندند. تا زمان غیبت امام عصر(عج) حدود دویست و پنجاه سال، ائمه به صورتهای گوناگون (در منزلشان یا در مسجد) نماز می‌خواندند و مردم هم تلفظ آنها را می‌شنیدند. یعنی این همه آدم، همه «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» می‌شنیدند در حالیكه «مَلِكِ یَوْمِ الدِّین» بوده است. این خیلی دور از ذهن است. طرفداران نظریة «مَلِكِ یَوْمِ الدِّین» در مقابل این دلیل، نمی‌توانند واقعاً مقاومت كنند چون دلیل بسیار محكمی است. آیاتی هم در قرآن وجود دارد كه می‌توان با آنها اثبات كرد كه «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» درست‌تر است. آن دلیل اول اشاره به این داشت كه اگر ما بگوییم خدا پادشاه روز جزا است بلیغ‌تر است از اینكه بگوییم صاحب روز جزاست؛ چون در ادبیات گفته می‌شود: پادشاه فلان زمان و ... ولی گفته نمی‌شود: صاحب فلان زمان و ... . پس كلمة مَلِك به معنای پادشاه، بهتر است برای كلمة «یَوْمِ الدِّین» تا مالك. در جواب می‌گوییم كه خود مُلك كه مَلِك هم از آن منشأ گرفته و هم خانواده آن است، زیر مجموعة مالكیت است. مَلِكیت تحت مالكیت است. در آیاتی از قرآن به این حقیقت اشاره شده است. می‌فرماید: «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ...»[3]؛ بگو خدایا تویی مالك مُلك. پس اگر ما بگوییم «مالِكِ یَوْمِ الدِّین»، مالك مُلك قیامت هم، خداست، اشكالی ندارد. در روز قیامت، مَلِك، خداست. مُلك قیامت هم مال خداست؛ پس خدا مالك مُلك قیامت است. پس وقتی می‌گوییم «مالِكِ یَوْمِ الدِّین»، مُلك و همة ویژگیهایش را، خدا صاحب است.

«مالِكِ یَوْمِ الدِّین» درست‌تر است چون از زمان پیامبر(ص) تا غیبت امام عصر(عج) این بزرگواران در نماز «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» قرائت می‌كردند و نیز سفارش كرده‌اند مطابق تلاوت مشهور، تلاوت كنیم.


آیات قرآن هم گواهی می‌دهند كه مالِكِ تلفظ بشود صحیح‌تر است.


 به نظر می‌رسد كه خود آیات قرآن هم گواهی می‌دهند كه این تفسیر و این تلاوت درست‌تر است، خصوصاً كه تلاوت موافق مشهور است، اهل بیت(ع) هم به تلاوت موافق مشهور توصیه كردند، گفتند: همین قرآنی كه در دست مردم است، بخوانید. روایاتی كه گواهی می‌دهند چیزی از قرآن كم و زیاد شده است، در نهایت ضعفند. ما یك روایت كه از نظر متن و از نظر سند هیچ مشكلی نداشته باشد و شهادت بدهد كه این قرآنی كه در دست ماست یك كلمه از آن كم و زیاد شده است، نداریم حتی یك روایت. روایت در این مورد زیاد داریم كه یا سندش اشكال دارد (به خاطر وجود افراد مسئله‌دار و مجهول در سلسلة سند) یا اگر سندش مشكل ندارد متنش به این مطلب شهادت نمی‌دهد. یعنی نمی‌توان با متن آن روایت صحیح السند، اثبات كرد كه در قرآن كم و زیادی واقع شده است.

سؤال:

چرا خدا از میان تمام مخلوقات خود، روز قیامت را انتخاب كرده به عنوان مالك؟


طبق فتوای فقها اگر فردی مطابق قرائات مشهور حمد و سوره را بخواند، نماز او صحیح است.


یك نكته‌ای در فتاوای فقها است كه اگر شما طبق قرائات مشهور حمد و سوره را بخوانید، اشكال ندارد؛ مثلاً در آخر سورة توحید بگویید: «كُفُؤاً اَحَد» یا «كُفْوًا اَحَد» یا «كُفْ‌ءاً اَحَد»، در حالیكه در قرآن كریم «كُفُواً اَحَد» خوانده می‌شود و  قرائت مشهور همین است و آن دو تلفظ دیگر كه ذكر شد قرائتـهای غیـر مشهور هسـتند. در قرن چهارم هجری، یك فردی به نام ابن مجاهد بغدادی كه از اهالی بغداد و از اهل سنت بود، قرائتهای هفت‌گانه را تدوین كرد و برای آن حدّ و وضعی گذاشت، سلسله رُواتی شناسایی كرد كه بعد این مطالب در كلاسها و مدارس و جایگاههای تفسیر و تلاوت و قرائت كم‌كم راه پیدا كرد؛ اگرچه عمل ابن مجاهد مورد مخالفت بسیاری از محققانی كه از خودش هم با سواد‌تر بودند در عصر خودش، قرار گرفت. به خاطر همین خیلی از علمای بزرگ و محققان صاحب نظر در علوم قرآن، تحقیقاً گفته‌اند كه غیر از تلاوت مشهور، جایز نیست شما در نماز بخوانید. به فتوای مرحوم آیت الله صدر جایز نیست. ایشان می‌گویند: شما اگر بگویید: «كُفْ‌ءاً اَحَد»؛ نمازتان باطل است و باید بگویید «كُفُواًً اَحَد». دلایلی هم دارد. ما روایتی نداریم كه امام معصوم این تلاوتها و قرائتهای مختلف را تأیید كرده باشند. به هر حال جای احتیاط این است كه ما به همان شكلی كه عامه مردم، قرآن را تا الآن تلاوت كردند و متواتراً نسل به نسل منتقل شده و نوشته شده است، بخوانیم.

مگر خدا مالك همه چیز نیست، مالك جانها و انسانهاست، مالك كوهها، دشتها، آسمانها و زمین است و همه چیز مال خداست، چرا آمده از میان اینها روز قیامت را انتخاب كرده است؟ چند جواب در این رابطه داده می‌شود:

 جواب اول:

در روز قیامت، آنچه در این دنیاست جمع می‌شود.

 

جواب اول: در روز قیامت آنچه در این دنیاست، جمع می‌شود. شما اگر آیات را پیگیری كنید، همة این مملوكهای خدا در روز قیامت جمع می‌شوند و در تحت سایة ارادة الهی قرار می‌گیرند. انسانها كه معلوم است. ماه و خورشید، «وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر»[4]؛ ماه و خورشید هم جمع می‌شوند. آسمانها و زمین هم دوباره از  نو خلق می‌شوند،  همان آسمان و زمینی كه قرآن می‌فرماید: ما آنها را خراب می‌كنیم «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»[5]، دوباره با نفخة دوم بازسازی می‌شوند كه سند آن در قرآن است، «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ كَطَیّ‏ِ السِّجِلّ‏ِ لِلْكُتُب...»[6]؛ روزی كه آسمان را به هم می‌پیچیم مانند به هم پیچیدن طومار، «...كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنا إِنّا كُنّا فاعِلینَ »[7]؛ ولی باز به همان نحوی كه اول، خلقش كردیم اعاده‌اش می‌كنیم. «نُعیدُه»، یعنی از نو آن را برمی‌گردانیم. پس آسمان و زمین آفریده می‌شوند. حیوانات هم دوباره محشور می‌شوند «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»[8]، «...ثُمَّ إِلی‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ»[9]، این آیه اشاره دارد به حشر حیوانات و پرندگان و جنبندگان و همة موجودات. پس اگر قرار است كل این مجموعه دوباره برگردند، خدا هم مالك آنهاست. وقتی می‌گوییم «مالِكِ یَوْمِ الدِّین»، یعنی الان هم مالك همه چیز است.

 جواب دوم:

اینكه خداوند فرمود: «مالِكِ یَوْمِ الدّین»، این نفی مالكیت غیر یَوْمِ الدّین نمی‌كند.

جواب دوم: اگر خداوند فرمود: «مالِكِ یَوْمِ الدِّین»، این نفی مالكیت غیر یَوْمِ الدّین نمی‌كند. به قول اهل منطق، می‌گویند: اثبات شیء، نفی ما ادا نمی‌كند. اگر گفتیم حسن آمد دلیل این نیست كه حسین نیامد. اگر گفتیم زید آدم شایسته‌ای است، این دلیلی بر این نیست كه مثلاً عمرو آدم ناشایستی است. ما در مورد او سخنی نگفتیم، فقط سكوت كردیم. سكوت ما یك جهتی داشته است. اگر خدا فرمود: «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» معنایش این نیست كه خدا مالك چیزهای دیگر نیست، خدا مالك همه چیز است. به خاطر یك ویژگی است كه در اینجا آن را بیان كرده است. در آیات دیگر می‌فرماید: « لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ...»[10]. آیات زیادی در قرآن كریم به این شهادت می‌دهد كه آنچه در آسمان و زمین است، خداوند آفریده و ملك خداست و مخلوقات هم مملوك ذات اقدس الهی هستند. «وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...»[11]؛ پادشاهی آسمانها و زمین مال خداست. «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ...»[12]. «وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...»[13]؛ ارتشهای آسمان و زمین هم مِلك خداست. پس ما به هر چه اشاره كنیم، همه مِلك خداست. قرآن به غیر از روز قیامت، مالكیت خداوند را به همه چیز سرایت داده است.

 

جواب سوم:

در روز قیامت، مالكیت اصلی اشیاء و چیزها ظاهر می‌شود كه همه از آن خداست.



جواب سوم (كه مكمّل دیگر جوابهاست): در روز قیامت بر خلاف دنیا، ظهور این مالكیت، شدید است. در این دنیا حجاب است. ما این مالكیت را نمی‌بینیم. یك چیزی كه داریم، فكر می‌كنیم مالكش خودمان هستیم. خیال می‌كنیم انسانها مالك یك سری چیزها هستند. مالكیت اصلی را نمی‌بینیم اما در روز قیامت این پرده ها كنار می‌رود و ملكوت اشیاء ظاهر می‌شود. حقایق واضح و آشكار می‌شوند. دیگر چیزی به عنوان حجاب جلوی چشم كسی نیست.

«در حقیقت مالك اصلی خداست                                      این امانت چند روزی دست ماست»

در این دنیا این مالكیت دیده نمی‌شود. می‌گوییم: زمین من ، مال من، خانة من، چشم من. خیال می‌كنیم ما مالك هستیم ولی روز قیامت كه شد مردم متوجه می‌شوند كه مالك همة اینها خداست. در دنیا از این مسئله غفلت می‌شود لذا اینجا فرموده است: «مالِكِ یَوْمِ الدّین». آیاتی كه در این زمینه است به این ترتیب است: «...فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّه...»[14]؛ روز قیامت مردم می‌فهمند كه همة حق و همة دنیا مال خداست. «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِر»[15]؛ اسرار فاش می‌شود. این اسرار، فقط اسرار اعمال ما نیست، همة اسرار فاش می‌شود. ملكوت اشیاء هم آشكار می‌شود. «...یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداه...»[16]؛ انسان به اعمالش نگاه می‌كند، خود اعمال را می‌بیند. ما آیاتی در قرآن داریم كه خود اعمال مشهودند و نفس عمل دیده می‌شود.

 

جواب چهارم:

این«مالِكِ یَوْمِ الدّین»، یادآوری هیبت و هیمنة روز قیامت است.


دلیل چهارم: «مالِكِ یَوْمِ الدّین»، یادآوری هیبت و هیمنة روز قیامت است كه ای امت اسلام یادتان باشد، هر روز در نمازهایتان یاد كنید كـه فرا روی شمـا یـك روز بسیار سخت و دشواری است. كه امیرالمؤمنین(ع) تعبیر می‌كنند و می‌گویند: «وَاعْلَمْ إِنَّ اَمامَكُمْ عَقَبَةً كَئُودا»[17]؛ ای فرزندم بدان كه در فراروی تو یك گردنة بسیار دشواری وجود دارد به نام قیامت. این تذكار و یك هیبت دادنی است به روز قیامت. قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَدْراكَ ما یَوْمُ الدِّین»[18]؛ خطاب به پیامبر، شهر علم و معرفت، می‌فرماید: تو چه می‌دانی روز قیامت چیست؟ «ثُمَّ ما أَدْراكَ ما یَوْمُ الدِّینِ»[19]؛ باز هم تأكید می‌كند می‌گوید: باز هم چه می‌دانی روز قیامت چیست؟ «یَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئًا وَ اْلأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّه»[20]؛ آنجا دیگر هیچ كس مالك چیزی نیست. معلوم می‌شود كه این مالكیتهای دنیا، مالكیتهای اعتباری بوده، نه حقیقی. فقر و ناداری واقعی ما در روز قیامت كاملاً معلوم می‌شود.

مالكیت خدا با مالكیت غیر خدا چه تفاوتی دارد؟

 

تفاوت مالكیت خدا با غیر خدا:

 

مالكیت خدا، مالكیت واقعی و حقیقی است. مالكیت غیر خدا، جعلی و اعتباری است.

مالكیت خدا، مالكیت واقعی و حقیقی است. مالكیت غیر خدا، مالكیت جعلی و اعتباری است. مثال: شما شاد هستید و مالك آن شادمانی هستید، این چه جور مالكیتی است؟ آیا آن را خریدید؟ قراردادی است؟ جعلی و اعتباری است؟ وابستگی این شادمانی به شما، یك وابستگی بین دو وجودی است كه یك وجود، محیط بر وجود دیگر است. می‌گویید: من مالك شادمانی خودم هستم. شما نسبت به علم خودتان یك چنین حالتی دارید. اما اگر رفتید یك شیئی را خریداری كردید، مثلاً یك خانه ای، یك وسیله ای، یك كتابی، این مالكیتی كه حاصل می‌شود قابل تفكیك است. قابل فَكِّ مِلْك است. می‌توانید دوباره آن را بفروشید. بعد دیگر مالك نخواهید بود. یعنی تابع یك نوع قرارداد و جَعْل است. جعل، همان قرارداد است. این مالكیت جعلی است (گاهی وقتها وقتی گفته می‌شود حدیث جعلی، مردم فكر می‌كنـند جعـل یعنی دروغ. خیر، جعل یعـنی قـرارداد). بین این مالكیت با آن مالكیت خیلی تفاوت است. مالكیت ما چون مالكیت جعلی و قراردادی است، تصرفات ما هم، تصرفات همه جانبه نیست. مثلاً شخصی مالك عبدی است. او فقط می‌تواند از یك بخشی از منافع عبد استفاده كند اما نمی‌تواند از روی عمد او را كتك بزند یا حبس كند، نمی‌تواند بیش از حد قانونی از او بار بكشد، نمی‌تواند او را بسوزاند. مثلاً بگوید تو مِلْك من هستی، من دوست دارم تو را بسوزانم. اما مالكیت خدا حد و مرزی ندارد.

اینجا یك اشكالی پیش آمده است كه مفسرین جوابهای مختلفی داده‌اند. آن اشكال این است كه اگر خداوند مالك مطلق است، پس اگر خدا اراده كرد كه همة بندگانش را آتش بزند، آیا مال كسی را سوزانده است؟ مثلاً یك شخصی بگوید من چند تا اسكناس در جیبم است كه می‌خواهم آنها را بسوزانم. آیا كسی می‌تواند بگوید تو این كار را نمی‌توانی بكنی؟ خدا هم بگوید: من این بنده را خودم آفریدم. آیا كسی به من مواد اولیه داده است؟ كسی به من در خلقت از نظر فكری و تجربی كمكی كرده است؟ شما اگر یك شیئی را بدون وساطت هیچ عاملی و فاعلی ایجاد كردید، حتی قوانین بشری هم می‌گویند كه در محوش مختار هستید. ولی اگر مثلاً من از یك شیئی كه یارانه دارد یك چیزی بخرم، بعد یك وسیله‌ای بسازم، بعد بگویم می‌خواهم این وسیله را از بین ببرم، قانون به من این اجازه را نمی‌دهد و می‌گوید شما از اموال دیگران استفاده كردی. ولی اگر شیئی را ما بدون واسطه ساختیم، بعد خواستیم آن را از بین ببریم از جهت مالكیت اشكالی ندارد و ما نمی‌توانیم برای آن اشكالی پیدا كنیم. به این مالكیت مطلق می‌گویند.

مثلاً فردی می‌آید زمینی را حیازت می كند، اسلام می‌گوید حیازت كنندة زمین، مالك آن است. مالك باغ بگوید: حالا كه من مالك این زمین هستم، دوست دارم همة درختهای آن را آتش بزنم، قانون می‌گوید: شما حق نداری چنین كاری را بكنی، شما نمی‌توانی درختـانی را كـه از آبها و امكانـاتی كه مال تو نبوده، استفاده كرده است، از بین ببری چرا؟ چون مالكیت ما، مالكیت جعلی و قراردادی و محدود است. اما مالكیت خدا، مالكیت مطلق است. قرآن، خیلی اصرار دارد كه این مطلب در عمق باور ما نفوذ كند. اگر شخصی اینگونه مالكیتی پیدا كرد و خواست مملوك خود را نابود كند، واقعاً خلاف عدالت است؟ آیا می‌توانیم از عقل دلیلی بیاوریم و بگوییم كه این كار ظلم است؟ اگر این را بپذیریم خیلی مشكلات درست می‌شود. وگرنه باید مجبور شویم مانند اشاعره بگوییم: كه هر كاری كه خدا بكند ظلم نیست حتی اگر بندگانش را بی‌دلیل در آتش بسوزاند. خیلی ها این حرفها را می‌زنند و می‌گویند كه خدا مالك مطلق است «...یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاء...»[21]؛ هر كه را بخواهد عذاب می‌كند، هر كس را هم بخواهد می‌بخشد. مِلْكش است به دیگران چه؟ بنده دارم از كنار باغ یك نفر رد می‌شوم، می‌گویم: آقا ببخشید چرا این شاخه ها را می‌برید؟ می‌گوید: از اینجا برو مزاحم نشو. باغ خودم است، دوست دارم ببرم. ما هم مجبوریم كه از او عذر خواهی كنیم. اگر ما نمی‌توانیم به یك مالك نسبی كه مالكیتش جعلی است، در كم و زیاد كردن شاخ و برگهای باغش و مِلْكش اعتراض كنیم، چطور به خدا اعتراض وارد می‌شود؟ از جهت مالك بودن هیچ منع عقلی ندارد. یعنی عقل نمی‌تواند مؤاخذه كند. چون به عقل گفته می‌شود كه یك مالك مطلقی كه هیچ كس در ساختن این شیء به او كمكی نكرده است، خودش مواد اولیه آن را ایجاد كرده است، فعلش هم مال خودش است، از تجربة دیگران هم استفاده نكرده است، حالا می‌خواهد هر كاری كه دوست دارد با این ملكش بكند. عقل اینجا نمی‌تواند كاری كند. البته از جهت مالكیت. نه اینكه عقل نتواند مطلقاً حكمی صادر كند. اما شما همچنان می‌بینید كه نمی‌توانید این حرف را بپذیرید، خِلَل آن در كجاست؟


 

تصرفات خداوند، تصرفات هوس‌بازانه و عبث نیست اما تصرفات ما گاهی، تصرفات عبث است.


می‌گوییم كه تصرفات خداوند، تصرفات هوس‌بازانه و عبث نیست اما تصرفات ما گاهی وقتها تصرفات عبث است. مثلاً مَلال می‌آوریم، یك وقتی بیكار هستیم، پیش خودمان می‌گوییم: برویم شاخه‌های درختان را ببریم. حالا چه بسا یك كشاورز بگوید كه شما كار بدی كردید و نباید این شاخه ها را می‌بریدید و یا اینكه الان فصل این كار كردن نبود. یا جهل داشتیم، كه جهل، نقص است مثلاً فرض كنید من یك حوضی ساختم، می‌گویم من از این حوض خسته شدم، خرابش كنم و یك حوض دیگر بسازم. می‌پرسند چرا این كار را كردی، مگر این آب نمی‌گرفت؟ می‌گویم: چرا. مگر این قابل استفاده نبود؟ چرا. پس خوشی تو را آزار می‌داد؟! می‌گویم: ملال آورده بودم. آنقدر به آن نگاه كردم كه دیگر حساس شدم، تا حالا مربعی بوده حالا می‌خواهم آن را بیضی شكل كنم. به این می‌گویند: كار عبث. چرا من كار عبث انجام دادم؟ چون یك نقصانی در من است كه پنجة ملال، من را می‌گیرد و من ناتوانم در مقابل آن. ولی خدا كه اینطور نیست. یك وقتی از روی جهالت و نادانی یك تصرفاتی در یك ملكی می‌كنم، بعد می‌فهمم كه اشتباه است.

 

تصرفات ما گاهی از روی جهل، مرض روانی، اجبار و ... است؛

اما هیچكدام از اینها در خداوند راه ندارد و تصرفات خدا حكیمانه است.

گفته بود: آقای كدخدا شما كه عقل كل هستید، این سر گاو در خمره گیر كرده است حالا چكار كنیم؟ مرتب به آنها سركوفت زده بود و گفته بود كه شما اگر من را نداشتید چه خاكی بر سرتان می‌كردید. گفتند: حالا كه الحمدلله وجود مبارك شما است و مشكلات ما را حل می كنید، حالا ما را راهنمایی كنید و ما را سرزنش نكنید. گفت: اول سر گاو را ببرید. وقتی آمدند حرف بزنند نگذاشت و گفت: هر چه من گفتم عمل كنید. سر گاو را بریدند. گفت: حالا بزنید خمره را بشكنید. هم سر گاو را برید، هم خمره را شكست. اینها می‌خواستند یك جوری سر گاو را از خمره بیرون بیاورند كه نه گاو كشته شود و نه خمره بشكند.

گاهی تصرفات ما از روی جهل است. به این می‌گویند عبث. ولی آیا خدا جهل دارد؟ گاهی وقتها تصرفات ما از روی مرض روانی است. مثل بعضی از این دیوانه‌ها، كه كارهای عجیب و غریب می‌كنند. وقتی هم به آنها می‌گوییم كه چرا این كار را می‌كنید؟ برای خودشان یك فلسفه‌هایی را در ذهنشان درست كرده‌اند. مثلاً آهن قراضه جمع می‌كند، فكر می‌كند طلاست. اینها نقص است. یك وقتی یك شخصی مجبور است كه كاری را بكند. مثلاً به اجبار به او می‌گویند كه یك كاسه قیمتی را بشكند، او می‌گوید: من نمی‌شكنم، این قیمتی است. می‌گویند: اگر نشكنی سر خودت را می‌شكنیم. مجبور می‌شود كاسه را بشكند. این هم نقص است. چه كسی می‌تواند خدا را مجبور كند؟ می‌گوییم: تصرفات خدا، تصرفات حكیمانه است. اگر یك آقای مهندسی یك برج عظیم صد طبقه بسازد و همة اموالش را هم خرج این كند، بعد كه تمام شد بگوید: حالا دوست دارم كه چند پوند تی ان تی (TNT) اطرافش ببندم و در یك لحظه آن را خراب كنم، از نظر مالكیت می‌گوییم: ملك خودت است، می‌توانی آن را خراب كنی ولی از نظر حكمت چه؟ آیا این كار حكیمانه است؟ این نشان یك نوع دیوانگی و نقص است.

 

صدور فعل عبث از جانب خداوند، محال است؛

چون دلیل انجام فعل عبث، نقص است و نقص در ذات خدا راه ندارد.


صدور فعل عبث، از ذات اقدس حق محال است. چرا محال است؟ چون هر انگیزه و هر دلیلی برای فعل عبث در نظر بگیریم به نقص بر می‌گردد. بگوییم جهالت است، این نقص است. بگوییم او را مجبور كردند، این ضعف قدرت است، زور ندارد دفاع كند. بگوییم ملال او را گرفته است، این نقص است. خدا مغلوب ملال نمی‌شود «...هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیم»[22]، «عزیز» یعنی مغلوب نشو. پس خدا نقص ندارد و چون نقص ندارد، فعلش، فعل حكیمانه است بالضروره.

در حكمت الهی مفصلاً بحث می‌كنیم كه اگر ما حكمت الهی را نپذیریم، توحید را نپذیرفته‌ایم. این درست مثل این است كه بگوییم ما پذیرفته‌ایم كه نور به این آینه تابیده است، اما در انعكاس نور تردید داریم. اگر نور به آینه تابید، قطعاً منعكس می‌شود. به محض اینكه نور به سطح آینه صیقلی برسد انعكاس، ضروری است. چطور می‌شود بین تابش نور وانعكاس نور تفكیك كرد؟ بگوییم امكان دارد نور بتابد اما منعكس نشود. مثلاً بگوییم: من توحید را پذیرفتم، اما در حكمت الهی تردید دارم. یا باید هر دو را رد كرد یا باید هر دو را پذیرفت. بعد اگر حكمت الهی را پذیرفتیم ولی معاد و نبوت را نپذیرفتیم این مثل این است كه بگوییم: من آینه را قبول دارم ولی می‌زنم تصویر داخل آن را می‌شكنم. می گوییم: آقا چرا سنگ به طرف آئینه می‌زنی؟ می‌گوید: می‌خواهم تصویرش را بشكنم. اگر شما بخواهی تصویر را بشكنی آینه را هم خواهی شكست. قرآن به این حقیقت اشاره می فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلی‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ...»[23]؛ آنهایی كه گفتند نبوتی نیست اصلاً خدا را نشناختند. یعنی انكار نبوت، انكار توحید است و انكار حكمت الهی، انكار توحید است. ما می‌گوییم كه چون خدا حكیم است (با اینكه مالك مطلق است) ولی كار عبث نمی‌كند، دخل و تصرفاتی كه در مملوكش می‌كند، دخل و تصرفات حكیمانه است. اینكه یك وقت مملوكی را از بین ببرد، این خلاف حكمت و عبث است.

بگوییم: آقای كشاورز شما چرا زحمت می‌كشی؟ بگوید: این زمین و ایـن دشـت بزرگ را كـه می‌بینی، می‌خـواهم شخم بـزنم. چقدر هـم كـارگـر گرفته‌ام و امكـانات اجـاره كردم كـه اینجـا را یك دشـت بزرگ درسـت كنم پُر از گندم. بعد هم آن را خرمن كنم. بعد هم آتش بزنم و دوباره از نو شخم بزنم. ما به این شخص، آدم ناقص العقل می‌گوییم. بله از جهت مالكیت ما نمی‌توانیم به او بگوییم كه تو به چه حقی این كار را كردی؟ او می‌گوید: این ملك من است، دلم می‌خواهد آن را بسوزانم. ولی از جهت حكمت می‌گوییم: تو دیوانه‌ای. او دیگر نمی‌تواند بگوید كه من عاقل هستم. خدا مالك مطلق است اما او چطور در ملكش تصرف می‌كند؟ حكیمانه یا عبثانه؟ اینجا مسئله درست می‌شود و دیگر كسی نمی‌تواند بگوید كه خدا هر كاری كرد، عدالت است حتی اگر خواست بنده اش را بی دلیل مجازات كند.

 

این سخن درست نیست كه خدا چون خدا مالك بی‌قید و شرط است پس هر تصرفی در ملك خود بكند از نظر عقل مذموم و خلاف عدالت نیست.



اگر خدا مالك بی قید و شرط است، پس خداوند هر تصرفی در ملك خود كند، از نظر عقل مذموم نیست و خلاف عدالت هم نیست. بنابراین باید معتقد بود به حرف آنهایی كه می‌گویند: خدا هر كاری بكند ولو اینكه به نظر ما ناصواب باشد، آن عدل است. اگر خواست مردم را عذاب كند، آن عدل است چون در مِلك خودش تصرف كرده است، در ملك دیگری كه تصرف نكرده است. اگر بخواهد می‌تواند به شخص، آن چیزی را كه مستحقش نیست، پاداش دهد و آن چیزی را كه ندارد به او ببخشد یا از كسی چیزی را كه دارد باز پس بگیرد. چون خدا تصرف در مال خودش كرده است، ما نمی‌توانیم به او اعتراض كنیم. خدا هم به ما جواب می‌دهد كه شما هم بروید در مال خودتان تصرف كنید و چون او آفریدگار همه چیز و همة هستی است، هر تصرفی هم كه كند اشكالی ندارد. در جواب این گروه، عرض كردیم كه اگر چه از نظر مالكیت ایرادی وارد نیست، اما از جهات دیگر ایراد و اشكال وارد می‌شود. گفتیم اگر شخصی بیاید و یك ساختمان بلندی بسازد، مالكش هم باشد، آیا حق تخریب آن را دارد؟ اگر بعد از ساختن گفت: من دوست دارم مواد منفجره به آن ببندم و آن را خراب كنم، از نظر مالكیت ایرادی بر او وارد نیست؛ چون او مالك آن ملك است. اما از جهت حكمت بر او ایراد وارد است. می‌گوییم این كار خلاف حكمت است. این كار، كار عبثی است. اگر كشاورزی گندمش را خرمن كرد و یكجا كرد و سوزاند، قانون نمی‌تواند یقه‌اش را بگیرد كه چرا آن را سوزاندی؟ می‌گوید خودم زحمت آن را كشیدم، می‌خواهم آن را بسوزانم. اما حقیقت آن است كه كار بیهوده و عبثی انجام داده و خلاف حكمت عمل نموده است.درست است كه خدا مالك مطلق است اما اگر دخل و تصرفی بر خلاف عدل در مملوك خودش انجام دهد، این قبیح است. ما یك عدل داریم، یك قسط و یك عدالت. در تعریف عدل گفته‌اند: «وُضِعَ الشَّیءُ فی مَوْضِعِهِ»؛ قرار دادن هر چیزی سر جای خودش. مثلاً اگر موی انسان بیاید در پیشانی و وصل ابرو شود از حالت عدل خارج شده است. دندان آسیاب بیاید جلو، از جای خودش خارج شده است. جای استخوان دور مغز با ماهیچه های دور شكم عوض شود هر دو از جای خودش خارج شده است. سفیدی چشم و سیاهی چشـم اگر رنگـهایشان بـا یكدیگر عـوض شـود، از جای خودش خارج شده‌است. شما اگر به هر چیز نگاه كنید می‌بینید خدا به طور دقیق سر جای خودش گذاشته است. فاصلة زمین تا خورشید اگر بیش از این باشد نیروی گریز از مركز بر نیروی جاذبه غلبه می‌كند و زمین از مدار خارج می‌شود. اگر نزدیكتر باشد، نیروی جاذبه غلبه كرده، جذب خورشید می‌شود. حتی در الكترونها اگر فاصلة بین الكترون و هستة اتم یك میلیاردیم میلیمتر نزدیكتر شود جذب هستة اتم می‌شود و اگر به همین اندازه دورتر شود از مدار خارج می‌شود. اگر نگاه كنید در آسمان، زمین، خلقت و گیاهان می‌بینید هر چیزی دقیق در سر جای خود است. به این می‌گویند عدل. ضد عدل، معروف است كه ظلم است ولی اینطور نیست و ظلم ضد عدل نیست. ظلم یكی از مصادیقی است كه ضد عدل است. مفهوماً، ضد عدل، فساد است. فساد یعنی اخراج اشیاء از جای خودشان. چطور می‌شود كه فساد اداری ایجاد می‌شود؟ یك آقایی كه حقّش مدیریت نیست، مدیر می‌شود. یك آقایی كه حقّش معاونت نیست و در حد یك كارمند ساده است معاون می‌شود. كار بلد نیست، همه چیز را به هم می‌ریزد و خراب می‌كند. به این ترتیب فساد درست می‌شود. اشیاء كه از جای خودشان خارج شدند فساد درست می‌شود. حد اعتدال دمای بدن 37 درجه است، اگر این دما به 38 درجه برسد انسان تب می‌كند و نظام بدن و مزاج انسان به هم می‌خورد. اگر لایة اُزُن آسیب ببیند، تشعشعات مضر خورشید، گرمای اضافی، باعث تبخیر آبهای زیادی می‌شود. یك گوشة دنیا می‌شود خشكسالی و یك گوشة دنیا سیلهای زیادی می‌آید. نظام زمین به هم می‌ریزد. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاس...»[24]؛به خاطر كارهایی كه مردم كردند فساد در دریا و خشكی ظاهر شد.

 متضاد عدل، فساد، متضاد فسط، ظلم و متضاد عدالت، فسق است.

در جنگ نفت، عراق چاههای كویت را آتش زده بود تمام هوای منطقه را دود گرفته بود. یك بارانی آمد كه این باران كاملاً سیاه بود، سه چهار بار این باران سیاه آمد. من وقتی این باران را می‌دیدم فوراً این آیه را می‌خواندم «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاس...»، كارهای مردم، نظام زمین را به هم ریخته است و اشیاء را از جای خودشان خارج كرده‌است. فساد در مزاج انسان این است كه از حالت تعادل خارج شود. فساد در مدیریت این است كه زرگر بقالی كند، بقال زرگری كند. مهندس پزشكی كند، پزشك مهندسی كند. هر كدام چون كار دیگری را بلد نیست، خراب می كند. هر كسی باید سر جای خودش بنشیند.

مقابل عدل، فساد است. یكی قسط هم داریم كه در تعریف قسط گفته‌اند: حق هر صاحب حقی را به خودش دادن. این همان عدلی است كه در جامعة بشری وجود دارد و ما به آن عدالت می‌گوییم. ولی چون این كلمات، عربی است، اشتباهاً استعمال می‌شود. قرآن كریم از این به عنوان قسط یاد كرده است. همان كه ما به آن عدل یا عدالت می‌گوییم، این قسط است. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْط...»[25].

قسط: یعنی حق هر كسی را به خودش دادن.


عدالت: ملكة باطنی كه شخص با داشتن آن ملكه، معصیت خدا نكند و به قولی خلاف مروت هم انجام ندهد.


«...كُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ...»[26] این همان عدالت اجتماعی است. مقابل این قسط، ظلم است. پس قسط یعنی حق هر كسی را به خودش دادن و ظلم یعنی اینكه حق هر كسی را به خودش ندادن.

دایرة قسط از عدل تنگ‌تر است. عدل شامل همة هستی و همة مخلوقات می‌شود. «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتِ وَ الاَرض»[27]. در انسان، در آسمان، در گیاهان و ... نگاه كنید عدل است. یعنی خداوند هر چیزی را در سر جای خودش قرار داده است. مثلاً بال خفاش را به عقرب نداده است. جرأت پلنگ را به گربه نداده است. در عالم تكوین همه چیز سر جای خودش است. این ما هستیم كه بعضی وقتها در عالم انسانی دخل و تصرف می‌كنیم و اشیاء را از جای خودش خارج می‌كنیم. قسـط، همان عدالت اجتماعی اسـت كه ما در ادبیـات اسـتفاده می‌كنیم ولی اشتباه استعمال كردیم چون تعریف آن را درست نفهمیدیم. مقابل قسط، ظلم است. عدالت به یك ملكة باطنی شخصی می‌گویند كه شخص با داشتن آن ملكه، معصیت خدا نكند. بعضی‌ها گفته‌اند كه خلاف مُرُوَّت هم انجام ندهد. می‌گویند فلانی امام جماعت می‌خواهد باشد آیا عدالت دارد؟ یعنی اهل فسق و انجام كبائر است یا نه؟ نقطة مقابل عدالت، فسق است. در كتب فقهی می‌گویند فلانی فاسق است یا عادل است؟ از شرایط قضاوت، از شرایط نیابت(نیابت در حج، نیابت در نماز، نماز قضا)، از شرایط امام جماعت، از شرایط رهبری، از شرایط مرجعیت، فاسق نبودن است. بسیاری از احكام هستند كه عدالت در آن شرط است. می‌گویند نباید فاسق باشد بلكه باید عادل باشد. 1- متضاد عدل، فساد است. فساد یعنی به هم ریختگی و اشیاء را از جای خود بیرون كردن. عدل یعنی اشیاء را سر جای خود گذاشتن. 2- قسط، همان عدالت اجتماعی است كه مقابلش ظلم است. 3- عدالت: لفظ عدالت كه همان عدالت فردی است و نقطه مقابل آن فسق است. از این سه تا اگر اولی را در نظر بگیرید می‌گوییم: همه كار خدا از روی عدل است. هر كه را لایق هر چیز كه دیدش، دادَش. سعدی می‌گوید:

گربه مسكین  اگر پر داشتی          تخم گنجشك از زمین برداشتی

شاخ گاوان را اگر خر داشتی         آدمی را پیش  خود  نگذاشتی

در تمام زوایای عالم، عدل رعایت شده است. حالا به این نتیجه رسیدیم كه اگر خداوند دخل و تصرفی بر خلاف عدل در مخلوقش كند، از این نظر قبیح است امّا از نظر مالك بودن قبیح نیست. مثلاً اگر كسی بیاید سنگ مرمر بخرد، موزاییك هم بخرد. آجر روكار و آجر توكار هم بخرد. بعد به آقای بَنّا بگوید: من می‌خواهم به سبك جدید خانه بسازم. آجرهای روكار را داخل به كار ببر، این آجرهای توكار را بیرون خانه به كار ببر. بنا می‌گوید: آقا هیچ كس این كار را نمی‌كند. می‌گوید: تو چكار داری مال خودم است من هر طوری می‌گویم بساز. می‌گوید: این گچها را كف زمین بكش به جای كف پوش و این سنگ مرمرها را در سقف بگذار. آیا بنا می‌تواند اعتراض كند كه شما به چه حقی این كار را می‌كنید؟ می‌گوید: ایـ‌ن مال خـودم است، تـو فقط بسـاز. یك نفـر گفته بود: آقـا ایـن چاهی كه می‌كنی، آب ندارد. گفته بود: برای من آب ندارد برای تو كه نان دارد. تو كارت را انجام بده، پولت را بگیر. می‌گوییم از نظر مالكیت هیچ اشكالی ندارد و هیچ ایرادی به او وارد نیست. كسی نمی‌تواند او را بازداشت كند كه آقا چرا خانه‌ات را اینطوری ساختی؟ می‌گوید: دوست داشتم. اما از جهت عدل، مرتكب فعل قبیحی شده‌است چون اشیاء را از جای خودشان خارج كرده است.

 

نظامی كه خدا درست كرده نظام احسن است و نظام احسن، موقعی به وجود می‌آید كه هر چیزی سر جای خودش باشد.

نظامی كه خدا درست كرده‌است، نظام احسن است و هر چیزی هم در سر جای خودش قرار دارد. نظام احسن، موقعی به وجود می‌آید كه هر چیزی سر جای خودش باشد. اگر از شما سؤال كنند كه به نظر شما، سِرّ زیبا شدن یك نقاشی چیست؟ زیبایی چطور ایجاد می‌شود؟ یك شعر زیبا چطور به وجود می‌آید؟ می‌گوییم: این شاعر كلماتی را كه اینجا گذاشته است، دقیق گذاشته است. اگر یك كلمة دیگری گذاشته بود، زیبا نبود. تركیب شعر به هم می‌ریخت. یك نقاش هر رنگی را به اندازه در جای خودش گذاشته است. اگر این رنگ را یك كم، بیشتر گذاشته بود این چهره خراب می‌شد، اگر كمتر گذاشته بود سایه پیدا نبود، ابعاد پیدا نبود، چهره خراب می‌شد. چون هر رنگی را دقیق سر جای خود گذاشت، این نقاشی زیبا شد كار دیگری هم نكرد. یك گفتار زیبا چه گفتاری است؟ اینكه هر سخنی را در جای خودش به كار ببرد.

هر چه زیبایی است، سِرّّش در همین است. اصلاً زیبایی سِرّی جز این ندارد. اگر كسی چشمهایش خیلی گشاد باشد، زشت است. اگر خیلی تنگ باشد كه مثلاً معلوم نشود كه چشمش را باز كرده یا بسته (البته نمی‌توان به خلقت خدا ایراد گرفت. من در عُرف عرض می‌كنم). اگر ابرو شكل خاص خودش و به اندازه خودش باشد یا چشم به اندازه خودش باشد و در جای خودش باشد، زیبایی تولید می‌شود. اگر كسی مثلاً یك چشمش بازتر باشد و یك چشمش تنگ‌تر و تعادل نداشته باشد این زیبا نیست. زیبایی در همة عالم اینطوری است. شما به نقاش می‌گویید: اینجا جای كدام رنگ است؟ جای كدام رنگ است یعنی چه؟ یعنی من می‌خواهم زیبایی ایجاد كنم. خدا هر چیزی را دقیق سر جای خودش گذاشته است.

 

سرّ هر زیبایی در دنیا این است كه خداوند هر چیزی را دقیق سر جای خودش گذاشته است.



پس نـظامش، زیباتـرین اسـت و از ایـن دقیـق‌تر امكـان ندارد. اینكه می‌گوییم: «الَّذی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه...»[28]؛ آن خدایی كه هر چیزی آفرید در نهایت زیبایی آفرید. دیگر از این زیباتر نمی‌شود. می‌گویید: یعنی از كرگدن نمی‌شود زیباتر بیافریند؟ اینقدر مخلوق زشت در عالم است. یك سوسمار بد قیافه كه اگر درفیلم باشد نمی‌توان به آن نگاه كرد، شما به این می‌گویید نظام احسن؟! از این زیباتر نمی‌شد بیافریند؟ ببینید اگر ما جزئی جزئی به مخلوقات نگاه كنیم، بله. اما اگر به كل و به مجموعه نگاه كنیم، می‌بینیم بهتر از این نمی‌شد.

اگر به این بنّا بگویند (داخل كار را معمولاً آجرهای معمولی می‌گذارند) كه چون خانة آقای فلانی است، آجرهای داخل آن را هم، آجرهای گران قیمت بگذار. آنجایی را هم كه می‌خواهد سیمان‌كشی كند، بگوید: اول سنگ مرمر متری صدهزار تومان بگذار، بعد سیمان‌كشی كن چون می‌خواهم همة مصالح این خانه گران‌قیمت باشد. بعد هم بگوید: من تمام مصالح درجة یك و گران قیمت در این خانه بكار بردم. آیا ما به او می‌گوییم: عاقل؟!  اگر تكی تكی نگاه كنیم می‌بینیم راست می‌گوید. نه اینكه خدا نمی‌توانست قشنگ‌تر از كرگدن بیافریند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند[29]: خدا اگر می‌خواست آدم را از نوری بیافریند كه تشعشع چهره‌اش، چشم را بزند، بوی خوشش مشام انسان را برباید، جمالش عقل انسان را حیرت زده كند «لَفَعَلَ»؛ اگر می‌خواست می‌توانست اما اگر این كار را می‌كرد ابلیس لو نمی‌رفت. تكبر ابلیس رو نمی‌شد.

زیباترین خلقت، این است كه آدم را از گِل گندیده خلق كند كه وقتی می‌گوید: ای ابلیس «اُسْجُدْ» او می‌گوید: «قالَ لَمْ أَكُنْ ِلأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ». خدا هم می‌گوید: «اُخْرُج»؛ خارج شو. ما اگر كلی نگاه كنیم می‌بینیم این آجر توكاری كه بنّا خریده است برای جایی مصرف دارد كه باید این آجر باشد. اگر آجر درجة یك می‌خرید این بد بود. این خلاف عدل بود. اگر انسان به همان صورتی كه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند، آفریده شده بود، تا خدا به فرشتگان می‌گفت: سجده كنید. اولین كسی كه سجده می‌كرد، ابلیس بود. می‌گفت: چشم و با سر به سجده می‌افتاد. تكبر ابلیس كه لو نمی‌رفت! وقتی می‌خواهند عكس یك مریض بگیرند یك مواد خیلی عجیب و غریبی به مریض می‌دهند. مریض می‌گوید: آقای دكتر به ما آب گِل بدهید می‌خوریم، اما این دیگر چیست؟ می‌گوید: نه باید این را بخوری. نمی‌توان گفت: آقا ایشان آدم خیلی بزرگواری هستند، اینها چیست كه به او می‌دهید؟ یك لیوان دوغ به او بدهید. اگر دوغ به او بدهند، بدتر می‌شود.

 اگر قرآن نظام خلقت را نظام احسن معرفی می‌كند و می‌گوید: زیباتر از این امكان ندارد نه به معنای اینكه مثلاً كرگدن یا موجوداتی كه به چشم ما زیبا نمی‌آیند را نمی‌توان بهتر از این خلق كرد، بلكه در مجموع كه نگاه كنیم، زیباتر و درست‌تر و بهتر از این امكان ندارد چرا؟ چون هر چیزی دقیق در سر جای خودش است و ما گفتیم كه تعریف زیبایی هم چیزی جز این نیست. آن چهره‌ای زیباست كه تمام اجزای آن چهره دقیق باشد. آن نظامی زیباست كه هر چیزی كه آفریده شده به اندازه، آفریده شده است. خدا می‌فرماید كه: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُه...»[30]؛ خزینة هر چیزی پیش ماست. «...وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[31]؛ اما وقتی می‌خواهیم نازل كنیم، به اندازه نازل می‌كنیم.

نقاش می‌گوید: من رنگ اینجا زیاد دارم اما قوطی رنگ را روی تابلو خالی نمی‌كنم. به اندازه، قلم را در رنگ می‌زنم و به اندازه، به تابلو می‌كشم. خدا می‌گوید: خزانة اشیاء پیش ماست، همه چیز پیش ماست اما ما در این نگار خانة هستی، هر رنگی را به اندازه می‌زنیم. سفیدی زشت است یا زیبا؟ می‌گویید: بستگی دارد. اگر برای سفیدی چشم و چهره باشد زیباست. اگر برای مو و ابرو و حلقة وسط چشم باشد، زشت است. هر چیزی در جای خودش. مجموع نظام را كه می‌بینیم، می‌فهمیم كه خیلی زیباست.

قرآن كریم در صدر سورة ملك ما را به این حقیقت كه در رابطه با آسمان و زمین است توجه می‌دهد. «الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقًا ما تَری‏ فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری‏ مِنْ فُطُورٍ»[32]؛ هیچ سستی و هیچ كم و كسری در این خلقت می‌بینی؟! هیچ جای خالی می‌بینی؟ هیچ ایرادی می‌بینی؟ نگاه كن هیچ مصالحی در جایی به كار رفته است كه نباید به كار رود؟ «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَیْنِ...»[33]؛ دوباره چشم بصیرتت را باز كن، نگاه كن «...یَنْقَلِبْ إِلَیْكَ الْبَصَرُ خاسِئًا...»[34]؛ تماماً روی حكمت است، چشمت خسته خواهد شد. این می‌شود نظام احسن.

می‌گوییم: اولاً او مالك است كه این مالك بر اساس عدل و حكمت تصرف می‌كند. این سؤالات، غیر منطقی است كه بگوییم: خدا كه مالك مطلق است دوست دارد یك روز صبح همه را آتش بزند. مگر نعوذ بالله خدا هوس باز است. دخل و تصرفات خدا از روی حكمت است، از روی هوس نیست.

دوماً خدا هر چیزی را درست در سر جای خودش می‌گذارد. وقتی این شد دیگر آن سؤال از اساس مُنْدَفِع است. این اشكال از اساس حل است. این بحث، ریشه‌های خیلی عمیق دارد. در سورة شُوری[35] می‌فرماید: خداوند مالك آسمانها و زمین است، «...یَخْلُقُ ما یَشاء...»[36]؛ چون مالك است هر چه كه می خواهد می‌آفریند. اما این را بدانید كه مشیّتش با حكمتش گره خورده است. مشیت او عین حكمت اوست. خواست ما گاهی وقتها، خواست از روی هوی و هوس است. اگر بگویند به چه حكمتی این كار را كردی؟ می‌گوییم: نمی‌دانیم، برای تنوع، خسته شده بودیم. خواست خدا بر اساس حكمت است چون نقصی در او راه ندارد «...یَخْلُقُ ما یَشاء...». «...یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثًا...»[37]؛ به هر كس كه بخواهد دختر می‌دهد، «...وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّكُورَ...»[38]؛ و بـه هـر كس بخواهد پسـر مـی‌دهد «أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُكْرانًا وَ إِناثًا...»[39]؛ یا هم پسر به آنـها می‌دهـد، هم دختر، «...وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقیمًا...»[40]؛ هـر كـس را هم بخواهد نازا قرار می‌دهد.


 

مشیت خدا با حكمت گره خورده و تمام دخل و تصرفات خداوند از روی حكمت است.


می‌گوییم: خدایـا ایـن چه رسمـی است به یك عده‌ای دختر می‌دهی، به یك عده‌ای پسر می‌دهی، به یك عده‌ای هر دو تا می‌دهی، به یك عده ای هم هیچكدام را نمی‌دهی؟ خدا می‌گوید: من به یادت نیاوردم كه «وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...»[41]؛ من مالك هستم؟ می‌گوییم: بله درست است تو مالك هستی ولی آیا این درست است كه كسی كه مالك است دل همه را خون كند؟ می‌گوید: من گفتم «منْ یَشاء» چرا دقت نكردید؟ مشیت من با حكمتم گره خورده است. می‌گوییم: ببخشید. این را به حساب جهالت ما بگذارید كه نفهمیدیم. پس این مالكیت، مالكیت در تكوین است. یعنی اعمال این نوع مالكیت در عالم تكوین است. یكی هم نقش این مالكیت در تشریع. تكوین یعنی خلقت و آفرینش. تشریع یعنی قانونگذاری.

تكوین یعنی خلقت وآفرینش. تشریع یعنی قانونگذاری.

 

مالكیت خدا هم در تكوین اجرا شده و هم در تشریع.

روایات صریحی داریم كه می‌گوید:

زن و مرد هیچ فرقی از نظر ارزش انسانی با هم ندارند بلكه اگر زن پرهیزكارتر باشد قیمتش بالاتر است.



شما یك شهری را می‌سازید، می‌شود عالم تكوین. بعد خط كشی می‌كنید و می‌گویید: اینجا ورود ممنوع، اینجا پاركینگ ممنوع، اینجا عبور آزاد، اینجا چراغ قرمز، چهار راه، این می‌شود تشریع. یعنی وضع مقررات. مالكیت خدا هم در تكوین اجرا شده، هم در تشریع. مثلاً بگوییم: خدایا این چه حُكمی است كه دادی؟ دزد بیچاره حالا اشتباه كرد مثلاً سكه‌ای را دزدید، باید چهار انگشتش را قطع كنیم؟! برای هر انگشتی در شریعت به اندازة ده شتر دیه گذاشتید، یعنی چهار انگشت به اندازة چهل شتر دیه دارد، بیچاره رفته نیم مثقال طلا دزدیده است، حالا بزنیم چهار انگشتش را قطع كنیم؟ نباید این انكار در ذهن بیاید چون ما كه دلایل قوانین الهی را نمی‌دانیم. خیلی وقتها هم نمی‌فهمیم. خدایا چرا دیة زن را نصف مرد كردی؟ یعنی جان زن نصف مرد می‌ارزد؟!

ما روایات صریحی داریم كه می‌گوید: زن و مرد هیچ فرقی از نظر ارزش ‌انسانی با هم ندارند بلكه اگر زن پرهیزكارتر باشد قیمتش بالاتر است، «...إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُم...»[42]. آیا خدا می‌تواند در كنار این كتاب حكیم، یك كتابخانه هم درست كند و بگوید: این هم حكمتهای احكام، از آسمان فرستادم بروید بخوانید؟ آیا امكانش است؟ اصلاً ما می‌توانیم همة حكمتها را بفهمیم؟ وانگهی خدا از طریق معصومین به ما آنها را گفته است. به آْنهایی كه دنبالش بودند گفته است، جوابش هم داده شده است. ولی برای همة مردم كه امكان ندارد. اینـجا راه تعـبد است كه انسـان را نجات می‌دهـد. بگویـیم: خدایـا مـا نـمی‌دانیم تو چرا این نسخه را پیچیدی، اما می‌دانیم كه تو تخصص داری. چطور به پزشك همین را می‌گوییم. می‌گوییم: آقای پزشك ما اینها را بلد نیستیم و نمی‌دانیم این داروهایی كه تو دادی چه خواصی دارد اصلاً اسمش را هم تا حالا نشنیدیم ولی چون جناب عالی فارغ‌التحصیل فلان دانشگاه هستید و در خارج از كشور دوره دیدید، هر دارویی كه شما فرمودید ما مصرف می‌كنیم. چرا به خدا این حرف را نمی‌زنیم؟! بگوییم خدایا تو عَلّامُ‌الْغُیُوبی، آینده و گذشته را هم می‌دانی، خلقت را هم تو آفریدی، ما حكم تو را گردن می‌نهیم حتی اگر ندانیم این نسخه‌ای كه تو پیچیدی، حكمتش چیست؟ مردم به پزشك جایز الخطا كه می‌رسند، می‌گویند: مخلصم. به خدا كه می‌رسند می‌گویند: تا ندانم چرا نماز صبح دو ركعت است، نمی‌خوانم، نخوان خودت ضرر می‌كنی.

 


مردم به پزشك جایزالخطا كه می‌رسند می‌گویند:

مخلصم. به خدا كه می‌رسند می‌گویند:  تا ندانم چرا نماز صبح دو ركعت است، نمی‌خوانم.



قرآن برای اینكه ما را از این حالت انكار پایین بیاورد (البته خدا به ما عقل داده است. خیلی از دلایلش را خودمان می‌فهمیم) آیاتی را بیان می‌كند. ببینید چقدر دقیق این مالكیت مطلق الهی را در عالم قانونگذاری یعنی عالم تشریع پیاده كرده است. «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَكیمٌ»[43]؛ دست زن و مرد سارق را ببرید (البته شرایط دوازده‌گانه دارد. دوازده شرط دارد كه باید محقق شود) این مجازاتِ كاری است كه خودشان با اختیار خودشان كردند و یك عقوبت نشـانه‌دار از سـوی خداسـت (نَكـال یعنی عقوبت نشانه‌دار) و خدا غالب است، كسی نمی‌تواند بر او غلبه كند و حكیم است؛ یعنی حكمی كه می‌دهد با حكمت است. بعد یك آیه می‌آورد. در آیة بعد از این آیه می‌فرماید: «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...»[44]؛ چرا این حرف را فرمود؟ سؤال برای ما پیش می‌آید كه خدایا چرا دستور دادی دست بنده‌ات را ببرند؟ می‌گوید: مِلك خودم است. آقای كشاورز چرا ارّه برداشتی و این درختها را می‌بری؟ كشاورز می‌گوید: از اینجا برو، من خودم می‌فهمم كه چكار می‌كنم.

خدایا چرا دستور دادی دست اینها را ببرند؟ خدا هم در جواب می‌گوید: آیا نفهمیدی كه خداوند مالك آسمانها و زمین است؟ اولین حرف خدا همین است. حـالا اگر این باغبان بگوید: بیا اینجا بنـشین، تا من یك كلاس بـرای تو بگذارم، بـاید یـك سـاعت وقـت خودش را صرف كند تا به این آقا كشاورزی یاد دهد. بعد كه طرف فهمید و رفت حالا نفر دوم سؤال می‌كند. نمی‌تواند كه برای او هم توضیح دهد. درب باغش را می‌بندد و شروع می‌كند، كارش را انجام می‌دهد. این نزدیكترین راه است.

 

تعبدی كه بر مبنای عقل سلیم باشد نزدیكترین راه است.


تعبدی كه بر مبنای عقل سلیم باشد نزدیكترین راه است. یك دكتری بگوید: اگر هر مریضی از من سؤال كرد كه چرا این نسخه را نوشتی؟ من یك دانشكده پزشكی هم كنار مطبم گذاشتم، فوری او را به كلاس می‌برم و یك دوره برای او تدریس می‌كنم. دو سه ساعت هم مریضهایم در نوبت بنشینند وقتی من به این یكی یاد دادم، بعد نوبت دیگری می‌شود. یا اینكه می‌گوید: شما قبول داری كه من علم دارم؟ می‌گوید: بله. می‌گوید: همین علم بس است. بقیه‌اش تعبد. هر چه نوشتم برو عمل كن. اگر نمی‌خواهی برو دانشجوی رشتة پزشكی شو، ده پانزده سال مثل من وقت بگذار بعد بیا اینجا بنشین. خدا كه نمی‌‌آید وقتی حكم سرقت می‌دهد، سه سوره مثل سورة بقره بیاورد كه این احكامی كه ما می‌گوییم چه حكمتی دارد؟ می‌گوید: تو می‌دانی من خدای حكیم هستم؟ می‌گوییم: بله. تو می‌دانی كه من مالك همه چیز هستم؟ می‌گوییم: بله. می‌گوید: من در ملك خودم تصرف كردم. این مالكیت الهی در عالم تشریع جریان دارد پس چون و چرا نكن!


خدا مالك است پس مشرع هم خداست. قانون هم مال خداست.


منطق موحدین و كسانی كه می‌گویند: تشریع خدا باید در جامعه بشری حاكمیت داشته باشد، این است كه می‌گویند: خدا آفریده، ملك خداست، او هم حق دخل و تصرف دارد. آقایان اروپایی و غربی شما از یك طرف می‌گویید كه ما قبول داریم كه خدا آفریده، از یك طرف می‌گویید: قانون خدا را بگذارید كنار. این دو كه با هم سازگار نیست. یا خدا را انكار كنید یا قانونش را در خلقتش بپذیرید. باغبان می‌گوید: این باغ من است دلم می‌خواهد این درخت را اینجا بكارم، آن درخت را آنجا. آیا می‌توانیم بگوییم: تو بیخود كردی؟ غرب دارد به همین صورت به خدا دهن كجی می‌كند. آنها می‌گویند: دین، فقط در چهار دیواری كلیسا، دین شما اشكال دارد. تقصیر اصل دین كه نیست.

 خدا مالك است پس مُشرّع هم خداست. قـانون هم مال خـداست.  همـة ایـن كلمـات در «لا اِلهَ اِلَّا الله» جمع می‌شـود و معنای آن همـین است. «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...»[45]؛ تو نمـی‌دانی كه ملك آسمانها و زمین مال خداست؟ «...یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ...»[46]؛ هر كه را بخواهد عذاب می‌كند، (مشیت حكیمانه نه مشیت بوالهوسانه. خداوند ضرورتاً حكیم است و محال است كه حكیم نباشد). «...وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ...»[47]؛ هر كه را هم بخواهد می‌بخشد. چرا اول «یُعَذِّبُ» آورد؟ رحمت خداوند كه همیشه جلوتر است. چون بحث، بحث عقوبت بود، اول عقوبت را گفت تا مطلب روشن شود.


در عالم تشریع، مالكیت خدا به صورت قسط و عدالت اجتماعی ظهور می‌كند. در عالم تكوین، مالكیت الهی به صورت عدل ظهور می‌كند.

 

در عالم تشریع، مالكیت خدا به صورت قسط و عدالت اجتماعی ظهور می‌كند. در عالم تكوین، مالكیت الهی به صورت عدل ظهور می‌كند. در آفرینش، خدا هر چیزی را در سر جای خودش می‌گذارد كه این عدل است. در قانونگذاری و وضع مقررات برای جهان و زندگی بشر، خدا حق هر كسی را به خودش می‌دهد (او مالك عادل است) كه این همان قسط است. هر مالكی حق دارد كه برای مملوك خودش برنامه‌ریزی كند.

اگر كارخانه‌ای یك دستگاه تلویزیون خیلی مجهز با قابلیتهای بسیار بالا بسازد. بعد كه این دستگاه را ساخت، یك كارخانه جوجه كشی هم یك دفترچة راهنما درست كند و آن را روی تلویزیون بگذارد و به بازار بفرستد. (فرض كنید این امكان وجود داشته باشد) این كار مجازات دارد. مدیر عامل شركت تلویزیون‌سازی از رئیس كارخانه جوجه كشی شكایت می‌كند كه تو چه حقی داشتی كه آبروی من را ببری؟ اصلاً قابلیت دستگاه من را پایین آوردی. قانون می‌گوید: درست می‌گوید. شما باید خسارت بدهید. مردم هم بگویند كه آقا ما راهنمای شما را خواندیم. در راهنمای شما نوشته بود این كار را بكن، در حالیكه باید آن كار را می‌كردیم، تلویزیون سوخت. باید خسارت ما را هم بدهید. كلی باید خسارت بدهد.

خدا می‌گوید: من انسان را آفریدم، تو برای او قانون وضع می‌كنی! من این خلق را آفریدم. این اختراع من است. دفترچه راهنمایش را هم من باید بنویسم. از آسمان باید بیاید نه از زمین. تو چكاره‌ای كه برایش قانون وضع می‌كنی؟ ما به آنها می‌گوییم: یا بگویید ما اصلاً خدایی قبول نداریم یا اگر خدا را به خدایی قبول می‌كنید و در ادب و فرهنگ و اجتماعتان می‌گویید: ما از معتقدترین معتقدان خدا در عالمیم، پس اینجا چرا حق را از خدا می‌گیرید؟ به چه دلیلی؟ قبول دارید این صنعت، صنعت خداست؟ می‌گوید: بله من قبول دارم. می‌گوییم: پس چرا تو دفترچه راهنما برای او صادر می‌كنی؟ اینجا ما می‌گوییم: «مالِكِ یَوْمِ الدّین»، مالكیت الهی چه در تكوین و چه در تشریع و قانونگذاری ظهور و بروز دارد و هر كس بخواهد به غیر از این برود به او می‌گویند طاغوت.

 

 

آیات مطرح شده در جلسه اول:

1- «مالِكِ یَوْمِ الدِّین» (حمد آیه 3)

2- «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلی‏ كُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (آل عمران آیه 26)

3- «وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر» (قیامه آیه 9)

4-  « إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ. وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ » (تكویر آیات 1 و 2)

5-  «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ كَطَیّ‏ِ السِّجِلّ‏ِ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنا إِنّا كُنّا فاعِلینَ» (انبیاء آیه 104)

6- «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (تكویر آیه 5)

7- «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلی‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» (انعام آیه 38)

8- «لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی‏ كُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (بقره آیه 284)

9- «وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی‏ كُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (آل عمران آیه 189)

10- «وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ كانَ اللّهُ عَزیزًا حَكیمًا» (فتح آیه 7)

11- «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلّ‏ِ أُمَّةٍ شَهیدًا فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ» (قصص آیه 75)

12- «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِر» (طارق آیه 9)

13- «إِنّا أَنْذَرْناكُمْ عَذابًا قَریبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْكافِرُ یا لَیْتَنی كُنْتُ تُرابًا» (نباء آیه 40)

14- «وَ ما أَدْراكَ ما یَوْمُ الدِّین» (انفطار آیه 17)

15- «ثُمَّ ما أَدْراكَ ما یَوْمُ الدِّینِ» (انفطار آیه 18)

16- «یَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئًا وَ اْلأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّه» (انفطار آیه 19)

17- «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی‏ كُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (مائده آیه 40)

18- «هُوَ الَّذی یُصَوِّرُكُمْ فِی اْلأَرْحامِ كَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیم» (آل‌عمران آیه 6)

19- «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیم» (آل عمران آیه 18)

20- «وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلی‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسی‏ نُورًا وَ هُدًی لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثیرًا وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» (انعام آیه 91)

21- «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (روم آیه 41)

22-  «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ» (حدید آیه 25)

23- «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی‏ أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی‏ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (مائده آیه 8)

24- «الَّذی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طین» (سجده آیه 7)

25- «قالَ لَمْ أَكُنْ ِلأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون» (حجر آیه 33)

26- «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر آیه 21)

27- «الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقًا ما تَری‏ فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری‏ مِنْ فُطُورٍ» (ملك آیه 3)

28- «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْكَ الْبَصَرُ خاسِئًا وَ هُوَ حَسیرٌ» (ملك آیه 4)

29- «لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثًا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّكُورَ» (شوری آیه 49)

30- «أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُكْرانًا وَ إِناثًا وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقیمًا إِنَّهُ عَلیمٌ قَدیرٌ» (شوری آیه 50)

31- «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیر» (حجرات آیه 13)

32- «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَكیمٌ» (مائده آیه 38)

33- «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ ِلأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنامًا آلِهَةً إِنّی أَراكَ وَ قَوْمَكَ فی ضَلالٍ مُبین» (انعام آیه 74)

34- «قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (اعراف آیه 60)

35- «وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَةُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ» (یوسف آیه 30)

36- «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی اْلآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا أُولئِكَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ» (ابراهیم آیه 3)

37- «قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لكِنْ كانَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ» (ق آیه 27)

 

احادیث مطرح شده در جلسه اول:

1- « الكافی: ج2، ص 632»    

.... إقْرَا كَما یَقْرََاُ النّاسُ حَتّی یَقومُ القائِمُ ...

2- «بحار الانوار: ج7، ص 129، باب 6»

  وَاعْلَمْ إِنَّ اَمامَكُمْ عَقَبَةً كَئُودا

3- «عوالی اللآلی: ج4، ص 102»

بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتِ وَ الاَرض

4- «شرح نهج البلاغه: ج13، ص 131»

ولَوْ اَرادَاللُه اَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطِفُ الاَبْصَارَ ضِیاوُهُ وَیَبْهَرُ الْعُقُولَ رُواؤُهُ وَطیبٍ یَأْخُذُالاَنْفاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ و...

 



1- حمد آیه 3

1- كافی، ج 2، ص 632،  «...إقْرَا كَما یَقْرََاُ النّاسُ حَتّی یَقومُ القائِمُ...»

1- آل عمران آیه 1

1- قیامه آیه 9

2- تكویر آیات 1 و 2

3 - انبیاء آیه 104

4- همان

5- تكویر آیه 5

6- انعام آیه 38

1- بقره آیه 284

2- آل عمران آیه 189

3- آل عمران آیه 26

4- فتح آیه 7

1- قصص آیه 75

2- طارق آیه 9

1- نباء آیه 40

2- بحارالانوار، ج 7، ص 129، باب 6

3- انفطار آیه 17

4- انفطار آیه 18

5- انفطار آیه 19

1- مائده آیه 40

1- آل عمران آیات 6 و 18

1- انعام آیه 91

1- روم آیه 41

1- حدید آیه 25

2- مائده آیه 8

3- قال النبی (ص): « بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتِ وَ الاَرض» عوالی اللآلی ج 4/ ص 102

1- سجده آیه 7

1-  ولَوْ اَرادَاللُه اَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطِفُ الاَبْصَارَ ضِیاوُهُ وَیَبْهَرُ الْعُقُولَ رُواؤُهُ وَطیبٍ یَأْخُذُالاَنْفاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ و... شرح نهج البلاغه ج13 ص 131

1- حجر آیه 21

2- همان

1- ملك آیه 3

2- ملك آیه 4

3- همان

4- شوری آیه 49 « لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...»

1- همان

2- همان

3- همان

4- شوری آیه 50

5- همان

6- آل عمران آیه 189

1- حجرات آیه 13

1- مائده آیه 38

1- مائده آیه 40

1- مائده آیه 40

1- همان

2- مائده آیه40


با تشکر از :دفتر فرهنگی هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

  •  پایگاه خبری" یزدفردا" نظراتی را که حاوی توهین باشد منتشر نمی‌کند.
  • لطفآ از نوشتن نظرات خود با حروف لاتین خودداری نمائید.
  • نظرات ارسالی شما پس از مطالعه دقیق، به قسمتهای مختلف تحریریه ارجاع داده خواهد شد.
  •  ایمیل  "info@yazdfarda.com" پل ارتباطی مخاطبان با یزدفرد و آماده دریافت نظرات،گزارشها ومسندات خبری شماست.

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا